بنویس از سر خط
بنویس که دلت دیگه به یاد اون نیست
بنویس که بدونه
وقتی نباشه قلبت از غصه خون نیست
اونکه گذاشت و رفت یروز سرش به سنگ میخوره برمیگرده
دیگه صداش نکن بزار خودش بیاد دنبالت بگرده
بنویس از سر خط
بنویس که دلت دیگه به یاد اون نیست
بنویس که بدونه
وقتی نباشه قلبت از غصه خون نیست
اونکه گذاشت و رفت یروز سرش به سنگ میخوره برمیگرده
دیگه صداش نکن بزار خودش بیاد دنبالت بگرده
تهوع اور است این حال که محکومانه می خندیم...
به جای زندگی کردن به رویش چشم می بندیم...
کجای بخت ما لنگید که تا امروز لنگانیم...
شبیه بار کج هستیم که از مقصد گریزانیم...
همیشه نقش ما بوده سیاهی لشگر دشمن...
به روی اب میخوابند تمام ماهیان اینجا...
چه تاوان بزرگی داشت همان یک سیب راچیدن...
گناه از حضرت ادم مجازاتش برای من...
گذشته ان زمان دیگر که روی دار ظالم بود...
که بین مردم دنیا عدالت شرط حاکم بود...
برای نسل مظلومان همیشه این امید باقیست...
میان تلخی دنیا خدا بی وقفه یک حامیست...
روزهــــــای سختی رو میگذرونــــــم...
وقتی که نیستـــــــــی همه چیـــــز تنگـــــــــــــــــ میشود
نفســــــــــــــــــــــــم
دنیایـــــــــــــــــــــــــم
دلـــــــــــــــــــــــــــــم. .
تعداد صفحات : 2